کنکور روانشناسی



3 تا تست زبان زدم جوراب رنگین کمانی ساق بلند سفارشی رسید، اما یک دفعه حس کردم دیگه از من گذشته. شاید عیدی کادو بدم ، به دخترهای جوون! چند روز پیش که سر سفره ی ناهار بودم با غمگینی زیادی میزبان رو تماشا می کردم، پدرم حالا دیگه کاملا در هیات یک پدربزرگ ظاهر می شد، پیر و شکسته مادرم ناخوش احوال، از احوال بد پدر می گفت خودمم احساس پیری می کنم. سه دختر جوان سر سفره داشتند شوخی می کردند و یواشکی می خندیدند، .
بهش گفتم کم کم دارم به تناسخ اعتقاد پیدا می کنم احتمالا ما بازم به دنیا میاییم تو یه سرزمین دیگه هیچی نگفت، فقط داشت گوش می کرد گفتم این طوری بهتره، حداقل مرگ رنج کمتری داره. سکوت کرد و لبخند تلخی زد. نمی تونم تصور کنم چطور بعد مرگ ممکن از همه ی عزیزانمون برای همیشه، همیشه ی همیشه جدا بشیم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

... Augie کاش میدانستیم سرویس و خدمات زبان انگلیسی English IR متخصص و مشاور برق صنعتی منزل نو معلم شیکترین وارزانترین لباسهای مجلسی در اصفهان